✶ این مقاله به زبان English هم در دسترس است.


در مدارس، مطب‌ پزشكان، بازار، کشتزار‌های زعفران، فروشگاه‌های آنلاین، و حتی کار در در شرکت‌هایی که برای سازمان تأمین اجتماعی گزارش می‌نویسند، بسیاری از زنان ایران در بخش غیررسمی کار می‌کنند؛ در مشاغلی که اغلب از چشم‌ها پنهان مانده‌اند. کسانی که صداهایشان ناشنیده مانده است.

برای درک بهتر تجربیات این زنان، نظرسنجی اخیر ما از سی زن شاغل در بخش غیررسمی، ابعاد مهمی را در مورد زندگی حرفه‌ای آنان آشکار می‌کند و چشم‌اندازی نگران‌کننده از تبعیض جنسیتی، دشواری‌های اقتصادی، و فقدان حمایت را فراروی ما قرار می‌دهد.

رویکرد روش‌شناختی

پرسشنامه‌ها به گونه‌ای طراحی شدند که هم داده‌های کیفی و هم کمی را درباره‌ی جمعیت‌شناسی، شرایط اشتغال، ثبات درآمد، چالش‌های محل کار، و تجربیات شخصی از تبعیض جنسیتی و آزار جنسی جمع‌آوری کنند. برای اطمینان از دستیابی به یک مجموعه داده‌ی جامع، از مخلوطی از تعدادی سوال سازمان‌یافته و تعدادی سوال باز استفاده شد. سوالات سازمان‌یافته با گزینه‌های از پیش تعیین‌شده امکان جمع‌آوری داده‌های قابل‌اندازه‌گیری را مانند سن، سطح تحصیلات، ساعات کار و درآمد فراهم کردند. این گونه سوال‌ها تجزیه و تحلیل آماری برای شناسایی گرایش‌ها و الگوها را آسان می‌کنند. سوالات باز به شرکت‌کنندگان اجازه داد تا تجربیات شخصی خود را به اشتراک بگذارند و به داده‌های کمی عمق و زمینه‌ ببخشند.

تلاش کردیم تا زنانی از مناطق و شهرهای مختلف را در نمونه‌های خود بگنجانیم تا تجربیات مختلف از زمینه‌های اقتصادی-اجتماعی و تفاوت‌های شهری و روستایی را بهتر درک کنیم. با وجود سختی‌های انجام چنین مطالعه‌ای در ایران، تیم پروژه‌ی ما تلاش زیادی برای برنامه‌ریزی حجم نمونه‌ها و تنوع آن انجام داد تا اطمینان حاصل شود که بخش‌های مختلف اشتغال به شکل گسترده ای پوشش داده شوند. با این حال، امکان دسترسی به بعضی بخش‌ها و مکان‌ها نبود و بعضی مناطق، مانند بلوچستان، تحت پوشش قرار نگرفتند.

مصاحبه‌ها مناطق مختلف ایران را شامل می‌شد. برای اطمینان از امنیت و حریم خصوصی، مکان‌های دقیق سکونت مصاحبه‌شوندگان فاش نخواهد شد. از میان سی نفری که مصاحبه شدند، ۳۳ درصد از ارائه‌ی اطلاعات مکانی خودداری کردند. در میان کسانی که اطلاعات مکانی خود را ارائه دادند ۵۳ درصد از مناطق شهری بودند گفته‌های آنان تجربیات و دیدگاه‌های متنوع رایج را در مراکز شهری بزرگ منعکس می‌کند. ۱۳ درصد مصاحبه‌شوندگان نیز از مناطق روستایی بودند و نظرات و گفته‌های اینان بیان حال ساکنان این مناطق است.

این رویکرد برای حفظ تعادل بین دیدگاه‌های شهری و روستایی در عین حفاظت از محرمانگی شرکت‌کنندگان اتخاذ شد. گنجاندن تعداد قابل توجهی از مصاحبه‌شوندگان از استان‌ها و شهرهای مختلف به دلیل تعهد ما برای ثبت مجموعه‌ای جامع و متنوع از دیدگاه‌ها در این بررسی است.

توزیع سنی

توزیع سنی
میانگین سنی مصاحبه‌شوندگان سی و سه سال و نیم بود.

جوان‌ترین مصاحبه‌شونده، زنی بیست و دو ساله و  مجرد  و دستفروش است که جوراب، تی‌شرت، لباس زیر زنانه و اقلام مشابه می‌فروشد. داستان او نشان‌دهنده‌ی سختی‌هایی است که زنان جوان در اقتصاد غیررسمی، به‌ویژه در زمینه بی‌ثباتی مالی، نگرانی‌های ایمنی، و تبعیض جنسیتی  با آن مواجه‌اند. با وجود تمام تلاش‌هایش برای حمایت از خود و پدر بیمار خود که نیاز به داروهای خاص دارد، او با درآمد نامنظم و هزینه‌های بالای زندگی دست و پنجه نرم می‌کند.

«من برنامه کاری ثابتی ندارم؛ نمی‌توانم با قطعیت بگویم که آیا هفت، شش یا ده ساعت کار خواهم کرد. گاهی اوقات، اگر دوستانم و من بتوانیم لباس‌ها و کالاهای خود را در عرض پنج ساعت بفروشیم، به خانه برمی‌گردم. اما مواقعی هم بوده که مجبور شدم تا ده ساعت در مترو بمانم تا تمام کالاهایم را بفروشم، زیرا هدفم این است که به اندازه‌ی کافی درآمد کسب کنم تا هزینه‌های زندگی‌ام را پوشش دهم.»

فروشنده خیابانی، بیست و دو ساله، تهران

مسن‌ترین مصاحبه‌شونده زنی چهل و نه ساله است و هشت سال است در یک تالار پذیرایی به عنوان کارگر خدماتی کار می‌کند. تجربیات او نشان‌دهنده‌ی چالش‌های چندگانه‌ای است که زنان در اقتصاد غیررسمی با آن مواجه‌اند، از جمله ناامنی شغلی، فقدان مزایا، فشارهای جسمی، و نگرانی‌هایی مانند آزار و اذیت جنسی. او، با وجود تجربه‌ی گسترده‌اش، همچنان شرایطی بی‌ثبات دارد و کارش رسما به عنوان حرفه شناخته نمی‌شود. او به‌ویژه نگران آن است که در پیری از هیچ نهادی حمایت رسمی نگیرد.

«من ماهانه پنج میلیون تومان درآمد دارم و به من و فرزندانم جایی برای خواب می‌دهند. رفتن به خانه در نیمه‌شب دشوار و ناامن است… حقوق من اغلب با تأخیر پرداخت می‌شود. هزینه‌های مدرسه برای فرزندانم بالا است و ما هیچ بیمه‌ی درمانی نداریم… من نگران امنیت خود و همکارانم هستم. فقط می‌خواهم بگویم که وضعیت اینجا درست نیست.»

کارگر خدماتی، چهل و نه ساله

وضعیت تأهل

تقریباً نیمی از پاسخ‌دهندگان وضعیت تأهل خود را «مجرد»، ۲۶٫۷ درصد خود را «مطلقه»، و ۲۳٫۳ درصد خود را «متأهل» و ۳٫۳ درصد خود را «بیوه» معرفی کرده‌اند.

تقریباً نیمی از پاسخ دهندگان وضعیت تاهل خود را «مجرد»، در حالی که ۲۶.۷ درصد آن را «طلاق»، ۲۳.۳ درصد به عنوان «متاهل» و ۳.۳ درصد به عنوان «بیوه» معرفی کردند.

هم زنان مطلقه و هم زنان مجرد در اقتصاد غیررسمی با چالش‌هایی متفاوت از یکدیگر و در عین حال متشابه مواجه می‌شوند که بر ثبات اقتصادی و سلامت کلی آنان تأثیر می‌گذارد. هر دو گروه به دلیل این که تنها نان‌آور خانواده‌اند مشکلات اقتصادی جدی‌ای روبرو هستند. آسیب‌پذیری اقتصادی، انزوای اجتماعی، تبعیض در محل کار، ایفای همزمان چند نقش اجتماعی مختلف، و نگرانی‌های بهداشتی و ایمنی از مسائل شایع برای هر دو گروه است.

با وجود کار تمام وقت ده ساعت در روز، یک منشی پزشکی چهل و سه ساله که مطلقه است، به ما گفت که تنها چهار و نیم میلیون تومان در ماه (تقریباً صد و شش دلار) درآمد دارد. او برای تأمین نیازهای اساسی خود و دو فرزندش با مشکلاتی مواجه است.

«به عنوان سرپرست خانواده‌ای با دو فرزند، که هشت و چهارده ساله هستند، حتی قادر به پرداخت نیازهای اولیه هم نیستم. من قبلاً کار نمی‌کردم چون متأهل بودم. اما بعد از طلاقم، خرج زندگی سخت شده است.»

مصاحبه‌شونده‌ای دیگر، دستفروشی بیست و دو ساله و مجرد که پرورش‌دهنده‌ی ماهی‌های آکواریومی  است گفت که: «شرایط کاری سخت است و من بیمه درمانی ندارم. اگر مریض شوم، نمی‌دانم چگونه از پس آن بر می‌آیم.»

سطح تحصیلات

چهل و سه درصد از پاسخ‌دهندگان تحصیلات متوسطه/دبیرستان را به پایان رسانده و بیست درصد به پایان نرسانده بودند.

چهل و سه درصد از پاسخ‌دهندگان تحصیلات متوسطه/دبیرستان را به پایان رسانده و بیست درصد به پایان نرسانده بودند. کمی بیش از سیزده درصد مدرک کاردانی و ده درصد از پاسخ‌دهندگان مدرک کارشناسی یا کارشناسی ارشد داشتند. حدود سه درصد از پاسخ‌دهندگان اعلام کردند که هیچ تحصیلات رسمی نداشته‌اند.

الگوی مصاحبه‌های مختلف نشان داد که تحصیلات تأثیر قابل توجهی بر فرصت‌های شغلی و ثبات اقتصادی زنان در اقتصاد غیررسمی دارد. با این حال، حتی کسانی که تحصیلات عالی دارند نیز برای یافتن مشاغلی که با قابلیت‌هایشان مطابقت داشته باشد با مشکل مواجه هستند.

زنانی که هیچ آموزش رسمی نداشته یا تحصیلات دبیرستانی خود را به پایان نرسانده‌اند آسیب‌پذیری اقتصادی و ناامنی شغلی شدیدی دارند و اغلب به دلیل فقدان تحصیلات عالی به مشاغل غیررسمی یا کم‌درآمد می‌پردازند. آنان به‌طور مکرر در مشاغل یدی، ناپایدار، و کم‌درآمد که کمترین امنیت شغلی را دارند، مشغول به کار می‌شوند.

ارتباط روشنی بین زندگی در مناطق روستایی و فقدان فرصت‌های شغلی رسمی بر‌قرار است. زنان مناطق روستایی اغلب به بازار کار رسمی کم دسترسی دارند، و این منجر به اشتغال در مشاغل یدی دشوار و کم‌درآمد در بخش غیررسمی می‌شود.

«ما ساعات طولانی زیر آفتاب شدید می‌مانیم. اغلب در گل ایستاده‌ایم، حتی تا زانوهایمان فرو می‌رویم. اغلب عفونت‌های قارچی، آرتروز و درد مفاصل داریم. ما همچنین به‌طور مستقیم با آب آلوده که حاوی مواد شیمیایی و آفت‌کش‌ها است، در تماس هستیم که احتمال ابتلا به سرطان را افزایش می‌دهد.»

کارگر مزرعه برنج، چهل و چهار ساله، گیلان

فقدان سیستماتیک زیرساخت و توسعه در مناطق روستایی منجر به کاهش فرصت‌های پیشرفت شغلی و محدودیت در سیستم‌های حمایت اجتماعی می‌شود و به چرخه‌ی اشتغال کم‌درآمد و پرخطر دامن می‌زند. همان مصاحبه‌شونده در توضیح این موضوع می‌گوید: «من در روستا زندگی می‌کنم. اینجا مشاغل رسمی زیادی وجود ندارد. ما اینجا هیچ شغل دیگری نداریم.» 

زنان مناطق شهری، که هیچ تحصیلات رسمی ندارند، نیز با مشکلاتی مواجه‌اند. این گروه از زنان معمولاً در خرده‌فروشی یا در مشاغلی مانند نظافت، کار یدی، و فروشندگی خیابانی به کار گرفته می‌شوند.

یک زن متأهل چهل و هشت ساله با مدرک دیپلم دبیرستان که به‌طور تمام وقت از خانه کار می‌کند و غذاهای سنتی را، مثل سبزی و ترشیجات، تهیه و در بازار توزیع می‌کند می‌گوید که با چالش‌های بزرگی روبرو است.  از جمله این چالش‌ها نداشتن ابزار و ماشین‌آلات مناسب برای کار اوست که منجر به جراحات مکرر و دردهای مزمن ناشی از کار یدی می‌شود.

بسیاری از افراد دارای مدرک کاردانی قادر به دستیابی به شغل‌هایی در رشته‌ی تحصیلی خود نیستند و در مشاغل نامرتبط و اغلب کم‌درآمد مشغول به کار می‌شوند. تحصیلات آنان همیشه به فرصت‌های شغلی بهتر منجر نمی‌شود.

وقتی از زنی سی و چهار ساله، با مدرک کاردانی از تهران که به عنوان صندوقدار در یک سوپرمارکت کار می‌کند، پرسیدیم که چرا در بخش غیررسمی کار می‌کند گفت:

«من هیچ وقت دنبال شغل دولتی در تهران را نرفتم. با این‌که آگهی‌ها را خواندم و در امتحانات بسیاری شرکت کردم، اما هرگز به جایی نرسیدم که امیدی برای رسیدن به شغل یا موقعیتی رسمی داشته باشم باشم.»

حتی افرادی که دارای مدرک تحصیلی عالی هستند نیز با شرایط «نیمه‌بیکاری» و عاطلی دارند و اغلب در نقش‌هایی کار می‌کنند که نیازی به سطح تحصیلات آنان ندارد.

سال‌های فعالیت در رشته‌ی کاری

سال‌های فعالیت در رشته‌ی کاری
میانگین تعداد سال‌های فعالیت در یک شغل هفت سال بود، حداقل آن دو سال(یک کارگر سوپرمارکت) و حداکثر آن بیست و هفت سال (یک شالی‌کار) بود.

با وجود این‌که بسیاری از مصاحبه‌شوندگان تجربه‌ی گسترده‌ای در زمینه‌های کاری خود دارند، سال‌ها کار در آن زمینه‌ها هرگز به بهبود قابل توجه شرایط اقتصادی یا امنیت شغلی آنان نینجامیده‌ است. بسیاری از آنان در همان نقش‌های شغلی باقی مانده‌اند و علی‌رغم پایبندی‌شان به کار خود فرصت‌های کمی برای ارتقا‌ی مرتبه شغلی یا توسعه‌ی مهارت‌هاشان داشته‌اند.

تجربه‌ی کاری نمی‌تواند از آنان در مقابل بی‌ثباتی اقتصادی محافظت کند. بسیاری از آنان درآمد نامنظم دارند و برای تأمین نیازهای اساسی خود با مشکل مواجه‌اند. حتی در کارهایی که کارگر با‌تجربه کم‌تر پیدا می‌شود (مانند دوختن رویه‌های مبلمان) تجربه‌ی طولانی‌مدت کاری لزوماً به دستمزد بهتر یا ثبات شغلی منجر نشده است. ماهیت این مشاغل به نوعی است که علی‌رغم کسب مهارت‌، کارگران همچنان با چالش‌های اقتصادی و درآمد نامنظم درگیرند.

وضعیت اشتغال

وضعیت اشتغال

اکثریت قریب به اتفاق پاسخ‌دهندگان (هشتاد و سه و سه دهم درصد) به صورت تمام وقت و شانزده و هفت دهم درصد دیگر به صورت پاره‌وقت کار می‌کردند.

ساعات کار در هفته

ساعات کار در هفته

میانگین ساعات کار در هفته در میان پاسخ‌دهندگان پنجاه و سه و هفت دهم ساعت بود، حداقل آن بیست و هفت و نیم ساعت (یک ناظم در مدرسه‌ای خصوصی) و حداکثر آن نود ساعت (یک صندوقدار و حسابدار) بود.

داده‌های مصاحبه‌ها به وضوح نشان می‌دهد که کار کردن بیشتر و ساعات طولانی کار برای این کارگران به ثبات مالی منجر نمی‌شود. بسیاری از آنها در چرخه‌ای از کار شدید  بدون درآمد کافی گرفتار می‌شوند که به ناامنی مالی مداوم و وابستگی به دیگران برای حمایت منجر می‌شود.

«واقعا هزینه ها در ایران کمرشکن شده. خیلی به سختی ما زندگی‌مون رو راه می‌بریم. اجاره خونه هم دارم. من فقط پنج میلیون ماهی اجاره خونه میدم و الباقی دیگه برای تمام مخارج زندگیم که هر جور شده باید برسونم این مخارج را.»

حسابدار در یک شرکت نیمه‌دولتی، چهل ساله

حقوق ماهیانه (به میلیون تومان)

با وجود کار در بخش‌های مختلف، تفاوت چشمگیری در درآمد ماهیانه میان پاسخ‌دهندگان وجود داشت. میانگین حقوق پنج میلیون و نود و چهار صدم میلیون تومان (تقریباً صد و چهل و هشت دلار) بود، با درآمدهایی که به طور گسترده‌ای از حداقل سیصد هزار تومان (تقریباً هفت دلار) برای یک زعفران‌کار تا حداکثر دوازده میلیون تومان (تقریباً دویست و هشتاد و سه دلار) برای یک فروشنده خیابانی متغیر بود. این تفاوت گسترده نشان‌دهنده‌ی ماهیت ناپایدار و غالباً بی‌ثبات درآمدها در بخش غیررسمی است.

«هیچ درآمد ثابتی هم نداشتم که بگم ثابت بود متوسط بین ده تا دوازده میلیون بود، ولی خب یه روزایی اصلا فروش نداشتم. تلافی این روزی که مثلا ده میلیون دوازده میلیون فروش داشتم را در می‌آورد. برای همین نمی‌تونم ثابت بگم که روزانه چقدر [یا] در ماه چقدر [درآمد داشتم]. ولی حول و حوش همین می‌گم ده تا دوازده میلیون درآمد داشتم یه موقع‌هایی حتی کمتر ولی دیگه سقفش همون دوازده میلیون بود.»

دست‌فروش و پرورش‌دهنده‌ی ماهی آکواریومی، بیست و سه ساله

«درآمد کافی نیست. با توجه به شرایط اقتصادی بدی که تو ایران وجود داره واقعا خیلی به سختی و با حمایت خواهرم و پدر و مادرم زندگی‌ام رو میچرخونم، با داشتن یک بچه کوچک. یکی از مشکلات ما این است که واقعا صنعت فرش ماشینی هم در ایران زیاد شده و باعث شده که درخواست فرش دستباف کمتر شده. فرش‌های ماشینی زیادی که تو بازار عرضه میشه باعث شد درآمد ما خیلی کم بشه. این نکته رو هم حتما بگم: واقعا برای ماها که این شغل رو داریم چند سالیه که افت خیلی زیادی داشته. سطح دستمزد خودم رو در مقایسه با بخش‌های رسمی خیلی پایین میدونم… کارفرما همیشه در پرداخت حقوق ما تاخیر داره حالا یا میگه مشتری هنوز به من پول نداده که من به شما بدهم و [قالی] را  قسطی می‌برند، من هم به شما نمیتونم مرتب بدم. خیلی تاخیر داشته‌ایم در پرداخت حقوق‌هامون.»

بافنده قالی، سی ساله

مصاحبه‌شونده‌ای که کمترین میزان درآمد را دارد، حدوداً سیصد هزار تومان در ماه (حدود هفت دلار)، شالی‌کار است. او توضیح می‌دهد: «کار سخت است، اما پول کافی نیست. شوهرم بیمار است و نمی‌تواند راه برود… پرداخت هزینه‌ها واقعاً دشوار است. هزینه‌های درمان بسیار بالاست و ما سه فرزند داریم. این درآمد کافی نیست.»

سطح پرداخت در مقایسه با مشاغل مشابه

آنچه در تمام مصاحبه‌ها درباره‌ی سطح درآمد در بخش غیررسمی در مقایسه با مشاغل مشابه در بخش رسمی واضح و روشن است این است اکثریت قریب به اتفاق پاسخ‌دهندگان به سطح درآمد خود رتبه‌ی «یک» (کمترین رتبه در مقایسه با حقوق در بازار کار رسمی) رداده‌اند و تنها دوازده و نیم درصد سطح پرداخت خود را «دو» رتبه‌بندی کردند.

حسابداری سی و هشت ساله با مدرک کارشناسی در حسابداری و پنج سال تجربه‌ی کاری، تقریباً چهل و هشت تا پنجاه ساعت در هفته کار می‌کند و پنج میلیون تومان در ماه درآمد دارد. او با وجود قابلیت‌های کاری‌اش به سطح درآمد خود را رتبه‌ی «یک» داد. رتبه‌ای که نشان‌دهنده‌ی اختلاف چشمگیر بین درآمد او و  درآمد شغل مشابه در بخش رسمی است. درآمد او برای پرداخت هزینه‌های اساسی از جمله تحصیل فرزندش و دیگر هزینه‌های زندگی کافی نیست. علاوه‌بر این حقوق او با تأخیر پرداخت‌ می‌شود که خود به بی‌ثباتی مالی او می‌انجامد.

وقتی از او پرسیدیم که آیا در محل کار فعلی خود در بخش غیررسمی با چالش‌ها یا تبعیض‌های مرتبط با جنسیت مواجه شده است، پاسخ داد:

«بله، من از رئیس بخش درخواست رسمی شدن کردم، اما با وجود اینکه چندین نفر از مردانی که همراه من در بخش غیررسمی شروع کرده بودند، اکنون رسمی شده‌اند، درخواست من رد شد. رئیس بخش صراحتاً به من گفت که اگر نمی‌خواهید می‌توانید بروید. من فقط می‌توانم تحت شرایط غیررسمی قانونی اینجا کار کنم.»

حسابدار، سی و هشت ساله

ثبات درآمد

نیمی از پاسخ‌دهندگان گزارش دادند که درآمد آنها «نامنظم» است. این بدان معناست که آنها اغلب با نوسانات و بی‌ثباتی در درآمد مواجه‌اند. درآمد نامنظم منجر به دوره‌هایی می‌شود که این زنان در تأمین نیازهای اساسی مانند غذا، مسکن و دارو و درمان با مشکل رو‌به‌رو هستند.

«درآمد ماهیانه هم تقریبا پنج میلیونه ولی باز هم متغیره. یه مواقعی واقعا به دلیل جسمی نمیتونم خیلی برم کار کنم یا مواقع نه. خب مجبورم چون مخارج زندگی خیلی سنگینه. در هر صورت کارم رو یه جوری باید باشه که به مخارجم برسه ولی بیشتر از پنج [میلیون] تومان تا حالا نتوانسته‌ام درآمد داشته باشم… فاف زندگیم رو نمیده واقعا چون من با یه مادر پیر زندگی میکنم که یه حقوق مستمری بگیر داره و فقط در حد خرج‌ام مخارج پوشاک و حالا خوراک خونه میتونم به مامان کمک کنم در صورتی که دوتامون هم واقعا مشکل اقتصادی شدیدی داریم با این هزینه های گرونی تو ایران.»

فروشنده‌ی خیابانی، بیست و پنج ساله، تهران

یک سوم پاسخ‌دهندگان اعلام کردند که درآمد آنها «با‌ثبات» است. اگرچه چنین درآمدی سطحی از ثبات مالی را فراهم می‌کند، اما اغلب این دستمزدها کم و فاقد مزایا است. نمونه‌اش یک منشی پزشک است  که چهل و سه سال دارد، پنجاه و پنج ساعت در هفته کار می‌کند، چهار و نیم میلیون تومان در ماه درآمد دارد (تقریباً صد و هفت دلار) و درآمد خود را «با‌ثبات» می‌داند.

شانزده و هفت دهم درصد از پاسخ‌دهندگان می‌گویند که مرتب در دریافت حقوق خود تأخیر دارند. چنین تأخیرهایی به بی‌ثباتی مالی و افزایش تشویش در آنها دامن می‌زند و اداره‌ی هزینه‌های خانوادگی را برای این زنان دشوار می‌کند.

حسابداری که قبلاً از او یاد شد همچنین می‌گوید که پرداخت‌ حقوق‌اش با تأخیر همراه است. این موضوع باعث می‌شود که پرداخت هزینه‌های ضروری، مانند تحصیل فرزندش، و دیگر هزینه‌های زندگی دشوار شود.

«حقوقم کفاف اجاره خانه و هزینه‌های فرزند (مدرسه، سرویس، و مهد کودک) را نمی‌دهد. دخترم نتوانست زمانی که کوچک بود به مهدکودک برود زیرا توانایی پرداخت هزینه‌ی ثبت‌نام را نداشتم.»

حسابدار، سی و هشت ساله

استقلال مالی

۵۶.۷ درصد از پاسخ دهندگان استقلال مالی خود را «تا حدی وابسته» و ۳۳.۳ درصد آن را «کاملاً وابسته» معرفی کردند. تنها ۱۰ درصد از پاسخ دهندگان از نظر مالی مستقل هستند.

مصاحبه‌ها همچنین نشان می‌دهد که اکثریت پاسخ‌دهندگان با چالش‌های مالی قابل توجهی مواجه‌اند که به درجات مختلف منجر به وابستگی آنان به دیگران برای حمایت مالی شده‌است.

پنجاه و شش و هفت دهم درصد از پاسخ‌دهندگان استقلال مالی خود را «تا حدی وابسته» توصیف کردند. این زنان می‌توانند از عهده‌ی برخی از هزینه‌های زندگی خود برآیند اما همچنان برای حمایت مالی بیشتر به اعضای خانواده یا منابعی دیگر متکی هستند. به عنوان مثال، زنی که ماهی‌های آکواریومی پرورش می‌دهد و می‌فروشد، اشاره می‌کند: «داداشم هم کمکم میکنه از لحاظ مالی و مخارج خونه و اینا کمکم میکنه چون واقعا به تنهایی از عهده‌اش بر نمیام.»

پرورش‌دهنده ماهی، بیست و سه ساله

سی و سه و سه دهم درصد از پاسخ‌دهندگان به طور کامل «وابسته» بودند. این زنان به دلیل درآمد ناکافی از مشاغل غیررسمی خود، به طور کامل به دیگران برای تأمین نیازهای مالی خود متکی هستند.

«از نظر مالی من واقعا وابسته به خانواده‌ام. پدرم کمک مالی به من می‌کنه چون واقعا هزینه‌ها خیلی بالاست. اجاره‌نشین هستیم. در همین شهر کوچکی زندگی می کنیم. کمک‌هزینه‌ها با پدرم است.»

بافنده فرش، سی ساله

تنها ده درصد از پاسخ‌دهندگان خود را از نظر مالی مستقل توصیف کرده‌اند، به این معنا که آن‌ها می‌توانند هزینه‌های خود را بدون اتکا به دیگران پوشش دهند. با این حال، این موارد نادر است و معمولاً شامل افرادی می‌شود که موفق به تأمین مشاغل غیررسمی با درآمد کمی بهتر شده‌اند.

«پایدار و مستقل هستم. گفتم، چون کسی نمی تونه واقعا از ما حمایت مالی بکنه در فروشگاه مجبور به کار شدم.»

صندوقدار در سوپرمارکت، سی و چهار ساله، تهران

موانع دسترسی به اشتغال رسمی

۶۶.۷ درصد از پاسخ دهندگان گفتند که به دلیل جنسیت، نژاد، طبقه، مذهب، ناتوانی یا عوامل دیگر، چالش هایی را در دسترسی به شغل رسمی تجربه کرده اند و ۲۰ درصد به دلیل اینکه به دنبال شغل رسمی نبوده اند، نمی توانند پاسخ مثبت یا منفی بدهند. ۱۳.۳ درصد از پاسخ دهندگان گفتند که در دسترسی به مشاغل رسمی بر اساس این مبانی چالشی را تجربه نکرده اند.

بخش قابل توجهی از پاسخ‌دهندگان، شصت و شش و هفت دهم درصد آنان، گفته‌اند به دلایلی مانند جنسیت، نژاد، طبقه، مذهب، معلولیت یا دیگر عواملی از این دست، در دسترسی به اشتغال رسمی با چالش‌هایی مواجه شده‌اند. در مقابل، بیست درصد از پاسخ‌دهندگان نتوانستند به طور قطعی به این سوال پاسخ دهند زیرا به دنبال اشتغال رسمی نبوده‌اند، و سیزده و سه دهم درصد اعلام کردند که با چنین چالش‌هایی مواجه نشده‌اند. اغلب، تبعیض جنسیتی و مذهبی، پیشینه‌ی طبقاتی و آموزشی، و فقدان ارتباطات به عنوان دلایل عدم دسترسی به اشتغال رسمی ذکر می‌شوند.

وقتی از یکی از مصاحبه‌شوندگان پرسیده شد: «آیا به دلیل جنسیت، نژاد، طبقه، مذهب، معلولیت یا سایر عوامل هویتی با چالش‌هایی در دسترسی به فرصت‌های اشتغال رسمی مواجه شده‌اید؟» پاسخ او چنین بود:

«من خیلی اداره‌جات درخواست دادم، ولی اداره‌جات ایران اولا که اولویت با آقایان است. گفتم این چالش را ما همیشه در ایران داریم که اولویت تو اداره‌جات علی الخصوص برای رسمی شدن از آقایون است، و دومیش این گزینش: گزینشی که اول خانواده شهید و جانباز، و بعد همیشه اونا تو اولویت هستن، و این باعث می‌شه که استخدام ما عموم عادی خیلی سخت باشه و به ندرت اگر هم استخدامی واقعا در شرایط عمومی باشه با بند پارتی‌بازی انجام بشه. واقعا من این چالش‌ها رو داشتم تو موضوع استخدام رسمی که نتونستم متاسفانه کار رسمی پیدا کنم.»

فروشنده کتاب‌فروشی، بیست و هفت ساله، تهران

«(…) من اصالتاً از ایران نیستم. مادرم افغان است و پدرم ایرانی. من اغلب با چالش‌هایی مواجه شده‌ام، اول به خاطر حجابم، زیرا در دفاتر دولتی، حجاب یک معیار مهم است و به راحتی در فرآیند انتخاب شما را رد می‌کنند اگر تصمیم بگیرند که حجابتان کامل نیست، حتی اگر آزمون را قبول شوید. و دلیل دوم این است که به دلیل افغان بودن مادرم با تبعیض مواجه شده‌ام. احساس می‌کنم که به همین دلیل، ما در اولویت نیستیم. اول ایرانیان استخدام می‌شوند، و سپس ما، اگر فرصتی باقی مانده باشد.»

کارگر کافی‌شاپ، بیست و پنج ساله، تهران

«بله، من خودم به دلیل این که حجابم کامل نبوده و ایرانی‌الاصل نیستم (مادرم افغان پدرم ایرانیه) خیلی موقع‌ها دچار این چالش شده‌ام. اولا به حجابم گیر دادند. یکی از چالش‌های ما زنان توی ایران [این است] که حجاب براشون توی اداره‌جات خیلی ملاک است و تحقیقی هم که می‌کنند اگر مثلا بروند تحقیق کنند و برای گزینش بگن این حجابش کامل نیست خیلی به راحتی تو گزینش رد میشی، حتی اگر قبول هم بشی تو آزمون.  من توی این گزینش رد شدم. و دوم دلیل‌اش اینه که من یکی دو جا هم که رفتم اصلا مطرح کردم مادرم افغانیه احساس میکنم به خاطر اون مسئله ما رو در اولویت نمیگذارند. اول اولویت‌شونه که ایرانی‌ها استخدام بشن، بعد ما.»

فروشنده لوازم آرایشی، چهل و یک ساله، تهران

یکی دیگر از پاسخ‌دهندگان می‌گوید: «در آزمون استخدامی سه نهاد دولتی از طریق روزنامه که به دستم رسید اقدام کردم. درخواست را ارسال کردم.  دو نهاد تنها مردان را استخدام می‌کردند و جواب رد گرفتم. در یکی هم در مصاحبه به دلیل نداشتن آگاهی به مسائل مذهبی و حکومتی رد شدم. نمی‌دانستم (…) چند رکعت باید برای نماز جمعه بخوانیم.» ()

فروشنده، بیست و هفت ساله

«در بخش رسمی شغل به سختی پیدا می‌شود. اکثرا هم قراردادهای یک ساله و شش ماهه می‌بندند و در بخش غیر رسمی باز شغل بهتری وجود دارد و قوانین دست و پاگیر استخدام رسمی وجود ندارد. استخدام در بخش‌های رسمی این روزها به حالت یک آرزو درآمده تو ایران و چندین ساله که ما اصلا استخدام رسمی نداریم. همه به صورت قراردادهای شش ماهه، سه ماهه، و حتی روزانه، و حتی هفتگی، بوده. من چندین جا سراغ دارم که حتی هفتگی قرارداد می‌بندند و این واقعا یک ناثباتی در آمده و خیلی وحشتناکه.»

کارگر در یک فروشگاه زنجیره‌ای، بیست و چهار ساله، تهران

یک فروشنده لوازم یدکی خودرو، بیست و شش ساله، می‌گوید: 

«در بخش دولتی تجربه نداشتم، اما در شرکت‌های بزرگ خصوصی تجربه دارم که در هر دو تقاضای من رد شده. شرکت پلاستیک‌سازی در آزمون و مصاحبه قبول شدم، اما شرایط ضمانت کارمند دولتی داشتم و من چون ضامن کارمند دولتی نداشتم پذیرفته نشدم. یک شرکت دیگه هم که باز بزرگ بود ولی باز خصوصی بود (ولی خیلی شرایطش بهتر از شغلی بود که الان دارم) شرکت کارتن سازی بود. امتحان و آشنایی قبول شدم اما در مصاحبه به دلیل داشتن مذهب پذیرفته نشدم. چیزایی که اونا تو مد نظرشون بود از لحاظ دینی من شرایطش رو نداشتم و پذیرفته نشدم.»

«با شرایطی که از لحاظ تحصیلی داشتم نتونستم کار پیدا کنم چون دیپلم خیلی کم جاهایی هستند که دیپلم قبول میکنن. چند جا هم که من سر زدم با دیپلم و حتی برای نظافت شرکت‌ها و ارگان‌های دولتی خواستم برای نظافت‌چی برم. حتی قبول نکردند. آشناهای خودشون رو قبلا قبول کرده بودند و ما را قبول نکردند. چون کسی رو نداشتیم که مُعرِف من باشه.»

فروشنده خیابانی، بیست و دو ساله، تهران

در یک شرکت نیمه دولتی تولیدی که استخدام و قرارداد و حق بیمه داشت ثبت نام کردم، اما بیشتر متقاضیان مرد بودند و متاسفانه تعداد اندکی خانم که متقاضی بودند جواب رد گرفتند. در یک شرکت پیمانکاری کاریابی که طرف قرارداد بیمارستان‌های خصوصی بود نیز درخواست دادم که به دلیل سرپرست خانوار بودن و شرایط نگهداری از دو فرزند درخواست من را قبول نکردند.»

منشی پزشکی، چهل و سه ساله، مکان نامشخص

تجربه‌ی چالش‌های مرتبط با جنسیت

بر اساس مصاحبه‌ها، بخش قابل توجهی از پاسخ‌دهندگان (هفتاد و هفت درصد) می‌گویند در محل کار خود در بخش غیررسمی با چالش‌های جنسیتی مواجه شده‌اند، و تنها بیست و سه درصد اظهار داشتند چنین چالش‌هایی نداشته‌اند.

«میدونی، تو مترو (خب بالاخره ما توی محیط بیرون کار می‌کنیم)  آزارهای کلامی خیلی ما داریم. متلک‌هایی که حالا پیر و جوون به ما می‌اندازند. حتی ما از طرف مامورین اذیت می‌شیم به این دلیل که خیلی اجازه کار به ما نمیدن. خود من بارها شده میگم: «خب شما بگین من برم از چه چیز درآمد برای زندگیم، از چه راهی واقعا، کسب کنم؟ برم دنبال کارای نامشروع؟ چه کار کنم؟ باز این حداقل سالمه. کاریه که من واقعا می‌تونم حداقل درآمد زندگیم‌ را باهاش تامین کنم. ولی واقعا مامورین مترو ما رو خیلی اذیت میکنن. خیلی مواقع [می‌گویند] که: «برید، جمع کنید، بساط راه نیندازید در مترو.» میان گیر میدن، اذیت میکنن، وسایلمون رو برمیدارند و میبرند. از این دست اذیت‌ها. ما واقعا از طرف مامورین (من و بچه‌های دیگه، دست فروشان) واقعا برامون اذیت‌کننده است. همینطور مامورین حجاب خیلی میان ما رو اذیت می‌کنن. تو این چند سال اخیر هم بابت این شلوغی‌ها که خیلی بیشتر ما رو اذیت میکنن از لحاظ حجاب و پوشش خیلی بهمون گیر میدن. حتی ازمون فیلم می‌گیرن که ما فیلم‌تون رو برداشتیم. شما دیگه از سری بعد معرفی می‌شید به کمیته و اجازه کار هم دیگه اصلا ندارید. از این تهدیدها هم زیاد من داشتم و بقیه دوستانم هم که توی این شغل هستند دارند و اذیت شده‌اند از این لحاظ. […] من خودم خیلی حواسم جمعه که مامور می بینم سریع [خودم را]  جمع و جور کنم. حالا مامور حجاب، مامور شهرداری، و اینها [هستند]. خیلی سریع خودمون رو جمع و جور میکنیم. از لحاظ اذیت عوام هم که دیگه خودتون می‌دونید که بعضی جاها، بعضی آدما چه اذیت های متلکی دارند، دستمالی با آدم دارن. اینها خیلی آدم رو اذیت میکنه. ولی دیگه هی خودمون مجبوریم سریع از اون شرایط بیایم بیرون و زبر و زرنگ باشیم که تو اون موقعیت‌ها زیاد گیر نکنیم.»

فروشنده خیابانی، بیست و سه ساله، تهران

فضای ما یک فضای تعمیرگاهی و کاملا مردانه است. تعمیرکاران و شاگردان مراجعه کننده اکثرا مردان و یک سری تیکه های می‌اَندازند. تیکه های جنسیتی و نگاه‌های آزاردهنده‌ی بسیار بدی دارند. اینها چالش‌های منه که توی محیط مردانه کار می‌کنم. تبعیض جنسیتی در رابطه با پرداخت حقوق وجود داره. آقایان به دلیل اینکه سرپرست خانواده باشند خیلی زودتر حقوقشون رو پرداخت میکنند. ولی برای خانمها اینجوری نیست. و دوم اینکه آقایان چون سرپرست خانواده هستند همیشه حقوقشون رو دو برابر ما در نظر [میگیرند]. یعنی همیشه حقوق ما نصف حقوق آقایونه. این واقعا یک تبعیض جنسیتی یه تو محیط‌های کار، و من همیشه این مشکل رو داشتم.

فروشنده قطعات خودرو، بیست و شش ساله، مکان نامشخص

«مردان برای کارهای یکسان با ما پول بیشتری دریافت می‌کنند. زمانی باید در ساعات کاری لوازم آرایشی یا سایر اقلام را جا به جا می‌کردم یا کارهای مختلفی انجام می‌دادم. قبلاً مردی این کار را انجام می‌داد و علاوه بر کرایه تاکسی، پول اضافی نیز دریافت می‌کرد. اما، وقتی من همان کار را انجام دادم، فقط کرایه تاکسی به من داده شد و هیچ پول اضافی‌ای نگرفتم.»

کارگر سالن زیبایی، سی و هفت ساله، تهران

مشاهده تفکیک شغلی

هفتاد درصد از پاسخ‌دهندگان اعلام کردند که تفکیک شغلی را در بازار کار غیررسمی مشاهده نکرده‌اند، در حالی که شانزده و هفت دهم درصد گزارش دادند که چنین چیزی را مشاهده کرده‌اند. این بخش نمایی کلی را از تجربیات پاسخ‌دهندگان در مورد تفکیک شغلی ارائه می‌دهد.

اقلیتی از پاسخ‌دهندگان تفکیک شغلی را، که در آن گروه‌های خاصی در نقش‌های شغلی مشخصی به کار گرفته می‌شوند در محل کار خود مشاهده کرده‌اند. یکی از پاسخ‌دهندگان می‌گوید:

«دو نفر از افرادی که با من توی اتاق کار میکنن از اقوام رییس شرکت [هستند]. [نام آنها] هم برای اضافه کار فیکس رد میشه و [هم] مثلا بن‌های خاصی که شرکت به افراد میده فقط به فامیل و آشنا (با هم یه اکیپی هستن تو این شرکت) همه برای خودشون در نظر میگیرند و ما که هیچ آشنایی و نسبیتی باهاشون نداریم به هیچ عنوان به ما تا حالا داده نشده. اینها واقعا یه تبعیضی که خیلی موقع‌ها من رو اذیت میکنه و من با چشم خودم دیدم که برای آشنا‌هاشون اضافه کار فیکس رد میکنند. ولی واقعا سکوت [باید کرد]. جای هیچ گونه اعتراضی نیست. چون هر اعتراضی منجر به اخراج میشه از شرکت. ولی ما تمام این تبعیض‌ها رو می‌بینیم و ناچاریم سکوت کنیم. چون همین کار را هم و همین موقعیت مالی را از دست می‌دهیم و برای من که تنها زندگی می‌کنم، با یه بچه، خیلی برایم حیاتی و مهمه که شغلم رو از دست ندم. بله، واقعا، تا دلت بخواد تبعیض هست.»

حسابدار در یک شرکت فولادی، چهل ساله

با این حال، اکثریت پاسخ‌دهندگان چنین تفکیکی را مشاهده نکرده‌اند. به عنوان مثال، یکی از پاسخ‌دهندگان گفت: «خب، قبلا که تو قالیبافی کار می‌کردم چون اکثریت خانم بودند خیلی شرایط بد نبود.» (بافنده فرش، سی ساله، همدان).

با این حال، چندین عامل ممکن است توضیح دهد که چرا هفتاد درصد از پاسخ‌دهندگان تفکیک شغلی را مشاهده نکرده‌اند. در بازار کار غیررسمی، محل‌های کار ممکن است نسبتاً همگن باشند، یعنی یا عمدتاً مردانه یا زنانه، که این موضوع فرصت بروز تفکیک را کاهش می‌دهد. نقش‌های شغلی در محیط کار ممکن است سیال‌تر و همپوشان‌تر باشند، چیزی که مشاهده‌ی تفکیک شغلی را سخت‌تر می‌کند. فقدان سلسله‌مراتب مشخص نیز می‌تواند الگوهای تفکیک کار را مبهم کند.

علاوه بر این، مصاحبه‌شوندگان ممکن است به دلیل کمبود مواجهه با محیط‌های کاری مختلف یا درک محدودی از اینکه تفکیک شغلی چیست، به‌طور کامل از وجود چنین تفکیکی اطلاع نداشته باشند و آگاهی محدود از این موضوع می‌تواند به این منجر شود که متوجه تفکیک شغلی نشوند.

آیا اقدامات ایمنی کافی در محل کار وجود دارد؟

هفتاد و سه درصد از پاسخ‌دهندگان گفتند که محل کار آنها فاقد اقدامات ایمنی کافی است، در حالی که تنها شانزده و هفت دهم درصد گزارش دادند که اقدامات ایمنی رعایت می‌شود.

تعداد قابل توجهی از پاسخ‌دهندگان به فقدان اقدامات ایمنی مناسب در محل کار خود اشاره کردند.

«شرایط بدی داشتیم. ما تو آزمایشگاه بودیم که وسایل استریلیزه و امکانات ضعیف بود دو سال پیش. زباله‌های عفونی بسیار خطرناک و قابل سرایت بودند. اما دیگه از دو سال پیش شرایط‌مون خیلی بهتر شده. مدیر آزمایشگاه رسیدگی کرده به آزمایشگاه. یه کم شرایط‌مون از لحاظ ایمنی و اینها بهتر شده.»

دستیار آزمایشگاه، سی و سه ساله

«در فروشگاه ما ابزار ایمن مانند چرخ دستی، نردبان،  و بالابر استاندارد برای حمل و جابجایی اجناس و بارهای تحویلی وجود ندارد. نمی‌دانم شما می‌دانید یا نه، اما سال گذشته، یک زن وقتی که شالش در بالابر گیر کرد، جان خود را از دست داد.»

فروشنده، بیست و هفت ساله

«[به دلیل] عدم وجود ماشین‌آلات برای جابجایی بارها، کارتن‌ها، اجناس، ما با چرخ دستی جا به جا می کنیم و می‌چینیم و این سنگینی بار و این مسائل خیلی برای ما خانم‌ها سخته. دچار زانو‌درد و کمردرد شده‌ایم. در صورتی که می تونست ماشین کوچکی باشه که تو فروشگاه های بزرگ میتونه کاربرد داشته باشه و حداقل یه کم بار کار ما را کمتر کنه. این واقعا مسئله منه. مسئله بزرگی است و چالش بزرگی‌یه تو محل کارمون.»

کارگر فروشگاه زنجیره‌ای، بیست و چهار ساله، تهران

«مسائلی در مورد استریلیته وجود دارد؛ گاهی اوقات، بیماران به اندازه کافی احتیاط نمی‌کنند. ما همچنین همیشه محصولات استاندارد استریل نداریم و به جای آن از کلر استفاده می‌کنیم؛ این می‌تواند برای ریه‌ها مضر باشد. احساس می‌کنم که ریه‌هایم قبلاً تحت تأثیر قرار گرفته‌اند.»

منشی پزشک، چهل و سه ساله

یکی دیگر از پاسخ‌دهندگان که در یک سالن آرایشی کار می‌کند به شرایط ناامن ناشی از تهویه نامناسب و قرار گرفتن در معرض مواد شیمیایی مضر اشاره کرد:

«نگرانی اصلی من کار با مواد شیمیایی مانند کراتین و کرم رنگ‌بر بدون تهویه مناسب یا تجهیزات ایمنی است. بوی شدید این مواد شیمیایی باعث مشکلات تنفسی برای من شده و بر ریه‌هایم تأثیر گذاشته است و می‌توانم آن را احساس کنم.»

دستیار سالن زیبایی، سی و هفت ساله، تهران

آیا سازمان‌ها یا نهادهای غیردولتی را می‌شناسید که از زنان شاغل در بخش شما حمایت کنند؟

۹۶.۷ درصد از پاسخ دهندگان گفتند که از سازمان‌ها یا نهادهای غیردولتی که میتوانند از آنان حمایت‌های حقوقی و اجتماعی کنند بی‌اطلاع هستند.

بر اساس مصاحبه‌های جامعی که انجام شده است، چندین مسئله کلیدی در رابطه با تبعیض جنسیتی، فقدان حمایت اجتماعی، و ایمنی محل کار در بخش غیررسمی به چشم می‌آیند. یافته‌ها نشان‌دهنده‌ی شکاف قابل توجهی در اطلاع و دسترسی به مکانیسم‌های اساسی حمایت‌های قانونی و اجتماعی است، به طوری که نود و شش و هفت دهم درصد از پاسخ‌دهندگان از وجود حمایت‌های قانونی موجود بی‌اطلاع بودند و صد درصد آنها از دسترسی به بیمه‌ی خدمات درمانی، مرخصی زایمان یا مزایای بازنشستگی محروم بودند. علاوه بر این، صد درصد پاسخ‌دهندگان از وجود هیچ سازمان‌ها یا نهادهای حمایت‌کننده‌ از زنان در کار خود بی‌اطلاع بودند.

علاوه بر این، هفتاد و سه و سه دهم درصد از پاسخ‌دهندگان گزارش دادند که اقدامات ایمنی کافی در محل کارشان وجود ندارد، امری که نشان‌دهنده‌ی نیاز فوری به بهبود استانداردهای بهداشت و ایمنی شغلی است. چالش‌های مرتبط با جنسیت نیز رایج بود، به طوری که بسیاری از پاسخ‌دهندگان مایل بودند که مکانیسم‌های رسمی شکایت، حمایت‌های قانونی، برنامه‌های آموزشی و آگاهی‌بخشی، و سیاست‌های مدیریتی قوی برای مقابله با تبعیض جنسیتی و آزار جنسی اجرا شود.

«چند سال پیش، سیستم بیمه درمانی وجود داشت که به مردم اجازه می‌داد به برخی از بیمارستان‌ها مراجعه کنند، اما از آن زمان لغو شده است.»

منشی پزشک، چهل و سه ساله، مکان نامشخص

وقتی از پاسخ‌دهندگان پرسیده شد: «چه اقداماتی را می‌توان در حرفه‌ی شما برای مقابله بهتر با تبعیض جنسیتی یا هر نوع تبعیض و آزار جنسی دیگر اجرا کرد؟» پاسخ‌دهندگان دیدگاه‌ها و پیشنهادات مختلفی ارائه دادند.

یکی از پاسخ‌دهندگان بر اهمیت داشتن یک مکانیسم شکایت رسمی که تحت نظارت یک صنف یا نهاد رسمی باشد، تأکید کرد. این امر به کارگران مکانی برای بیان نارضایتی‌ها و درخواست کمک می‌دهد:

«خب، ما می‌تونیم تحت نظر صنف بازاریان [باشیم …] حالا اگه شکایتی داریم، اگه مشکلاتی داریم، […] به اونجا مراجعه کنیم، ولی اصلا چنین چیزایی ما نداریم تو ایران، [جایی نیست که] فروشنده بتونه واقعا شکایت‌اش رو یا مشکل خاصی داره مراجعه کنه و مطرح کنه و بتونن کمکش کنند.»

بافنده فرش، سی و دو ساله، کرج

یکی دیگر از پاسخ‌دهندگان به ضرورت حمایت‌های قانونی و سیستم‌های حمایتی که کارگران غیررسمی را به رسمیت بشناسد و به آنها امنیت بدهد، اشاره کرد:

«هیچ جایی وجود ندارد که ما بتوانیم حمایت دریافت کنیم. اگر شهرداری جایی داشت که بتوانیم شکایات و مطالبات خود را ارائه دهیم و این را بپذیرد که ما، فروشندگان، نیز اعضای سازنده‌ای از جامعه هستیم، کمک می‌کرد. اگر سیستمی وجود داشت که فروشندگان بتوانند نام خود را ثبت کنند و به این وسیله شناسایی رسمی‌تری از سوی شهرداری کسب کنند، مفید بود. من باور دارم که شهرداری شهر ظرفیت ایجاد چنین شرایطی را دارد، اما به نظر می‌رسد که آنها هنوز به ایجاد سیستمی که می‌تواند به ما کمک کند، مدیریت بهتری داشته باشیم، امنیت شغلی بیشتری ارائه دهد، و به مسائل و نگرانی‌های ما رسیدگی کند و از اختلال مداوم در کار ما جلوگیری کند، فکر نکرده‌اند. متأسفانه، اینطور نبوده است.»

فروشنده خیابانی، بیست و سه ساله، تهران

  • این تحقیق با کمک و همیاری همکارمان شقایق مظاهری افتخار انجام گرفته است.

مقالات اخیر